loading...
احساس سرد
مرتضی بازدید : 683 شنبه 18 دی 1395 نظرات (0)



نشسته بودم رو نیم کتِ پارک ، کلاغ ها را می شمردم تا بیاید . سنگ می انداختم بهشان. می پریدند ، دورتر می نشستند . کمی بعد دوباره برمی گشتند ، جلوم رژه می رفتند .




ادامه داستان در ادامه مطلب .



مرتضی بازدید : 830 جمعه 03 دی 1395 نظرات (0)



این قسمت : دو برادر


سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود ، زندگی می کردند . یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند . پس از چند هفته سکوت ، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند .




ادامه داستان در ادامه مطلب .



مرتضی بازدید : 1150 چهارشنبه 19 آبان 1395 نظرات (0)



داستان در مورد دخترک شانزده ساله ای است که برای اولین بار عاشق پسری شد…


دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند تا اینکه …




ادامه داستان در ادامه مطلب .



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش نیاز به پیشرفت دارد ؟
    کدهای اختصاصی